تکبّر در یک تقسیمبندی به اعتبار اینکه نسبت به چه فردی و در برابر چه کسی صورت بگیرد، به چند دسته تقسیم میشود:
1-تکبّر در برابر خداوند متعال: تكبّر گاه نسبت به خداست، مثل تكبّر نمرود و فرعون، و سبب آن طغيان و جهل محض است، و اين قسم از تکبّر بدترین و زشتترین انواع كبر است، و بزرگترین افراد كفر به شمار میرود، از اين رو در مذمّت و نکوهش آن آيات متعدّدی در قرآن کریم آمده است، مانند آیهی 60 از سورهی غافر: «انَّ الَّذينَ يَستَكْبِرُونَ عَن عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ/ كسانى كه از عبادت من تكبّر میورزند، بهزودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند». و آیهی 69 از سورهی مریم: «ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِن كُلِّ شيعَةٍ أيّهُمْ أشَدّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيّاً/ سپس از هر گروه و جمعيّتى، كسانى را كه در برابر خداوند رحمان از همه سرکشتر بودهاند، جدا میکنیم». و آیات فراوان دیگری همچون آیات: نساء 172، نحل 23 و ... .
2-تکبّر در برابر انبیاء الهی: و گاهى تكبّر نسبت به پيامبران و فرستادگان الهى است به اين شکل كه خود را بالاتر از آن بداند كه از ايشان اطاعت كند، مثل كسانى كه میگفتند: «أ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَينِنا». آيا ایناناند كه خدا از ميان ما بر ايشان منّت نهاده (و موهبت پيامبرى داده)؟[1] و میگفتند: «أ نُؤمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثلِنا». آيا به دو انسان مانند خود (موسى و هارون) ايمان بياوريم.[2] و در مقام تحقیر و کوچک کردن انبیاء در مورد ایشان میگفتند: «إِنْ أنْتُمْ إلّا بَشَرٌ مِثلُنا». شما جز آدميانى مثل ما نيستيد.[3]همچنین برای توجیه تکبّر ورزی و کار پلید خود، از این مغالطه بهره میبردند: «وَ لَئِنْ أطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إنَّكُمْ إِذا لَخاسِرُونَ». و اگر مطيع بشرى مانند خود شويد زيانكار خواهيد بود.[4]
و اینگونه شد که خداوند متعال دربارهی ایشان چنین نازل فرمود: «وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً» و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار میکنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمیبینیم؟! آنها دربارهی خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند.[5]
3-تکبّر در برابر اوصیاء الهی: خداوند متعال برای تمام انبیاء، اوصیاء و وزرائی قرار داد تا ایشان را در امر نبوّت یاری نموده و وصیّ و جانشین ایشان در میان امّت باشند. نقش انبیاء در ارشاد و راهنمایی مردم و دریافت و ابلاغ وحی بهقدری مهمّ و حسّاس بود که انتخاب هر پیامبر تنها از جانب پروردگار متعال انجام میشد. از آن جایی که وصایت، خلافت و وزارت پیامبران الهی توسّط اوصیاء نیز در همان جایگاه و رتبهی انبیاء است، لذا انتخاب وصیّ هم تنها از سوی پروردگار متعال صورت میگرفت. قرآن کریم دربارهی وصایت هارون از موسی علی نبیّنا و آله و علیهما السّلام میفرماید: «قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ * وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُون». (موسى) عرض كرد: پروردگارا! از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند * و سینهام تنگ شود، و زبانم بهقدر كافى گويا نيست، (برادرم) هارون را نيز رسالت ده (تا مرا يارى كند).[6] پس از آنکه موسی از پروردگار متعال تقاضای وزارت هارون را نمود، خداوند متعال نیز این جایگاه را به هارون عنایت نمود.
قرآن کریم دربارهی اعطای حکم نبوّت و وزارت از سوی خداوند عزّ و جلّ به هارون در آیات متعدّدی سخن میگوید، از آن جمله میفرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا». و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -كه پيامبر بود- به او بخشيديم.[7] و در جای دیگر میفرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً». و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم.[8]
امّا برخورد فرعونیان و مردم در برابر رسالت موسی و پس از او هارون وصیّش چگونه بود؟ قرآن کریم از تکبّر و نافرمانی ایشان در برابر این دو بزرگوار سخن میگوید: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ». بعد از آنها، موسى و هارون را با آيات خود بهسوی فرعون و اطرافيانش فرستاديم، امّا آنها تكبّر كردند (و زير بار حق نرفتند چرا كه) آنها گروهى مجرم بودند.[9] پیش از رفتن حضرت موسی به کوه طور، آن حضرت هارون را بهعنوان جانشین خود در میان قوم باقی گذارد: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ». و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم، به اين ترتيب ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما.[10]
امّا در این مدّت قوم او با اغواگری سامری، گوسالهپرست شده و به هدایتها و هشدارهای هارون توجّهی ننمودند. چنان چه قرآن کریم میفرماید: «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي * قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى». و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرارگرفتهاید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد * ولى آنها گفتند: ما هم چنان گرد آن میگردیم (و به پرستش گوساله ادامه میدهیم) تا موسى بهسوی ما بازگردد.[11]
این تکبّر و نافرمانی از هارون، وصیّ حضرت موسی، تا بدان جا پیش رفت که نزدیک بود هارون را به قتل برسانند: «وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ». و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك بهسوی قوم خود بازگشت، گفت: پس از من، بد جانشينانى برايم بوديد (و آيين مرا ضايع كرديد)! آيا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمديد مدّت ميعاد او)، عجله نموديد (و زود قضاوت كرديد؟!)، سپس الواح را افكند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانيت) بهسوی خود كشيد. او گفت: فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند، پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده.[12]
تكبّر در برابر انبیاء و اوصیاء الهی، از جهت بدى و زشتى نزديك است به تكبّر دربارهی خداوند متعال، اگرچه پایینتر از آن است، زیرا خداوند متعال اطاعت از ایشان را همردیف اطاعت از خود قرار داده و به تمام مؤمنین دستور داده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم ...». اى كسانى كه ايمان آوردهاید! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را.[13]
تکبّر در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام
رسول خدا صلّی الله علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ». تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى، و تو از هارون اسوه و روش خوبى خواهى داشت آن هنگام كه قومش او را ضعيف شمردند و نزديك بود او را بكشند.[14] با درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، امّت در حقّ جانشین بر حقّ او امیرالمؤمنین علیه السّلام خیانت نموده و بیعتی را که در غدیر خم با حضرتش بسته بودند نادیده گرفتند و بدینوسیله نسبت به پذیرش ولایت آن بزرگوار تکبّر ورزیدند.
امّا برای معاندین پُر عناد و کینهتوزان علی علیه السّلام همینقدر کفایت نکرد. آنها نهتنها دستورات خدا و رسولش را درباره ولایت و جانشینی علی علیه السّلام زیر پا گذاشتند بلکه با شکنجه و آزار تنها یادگار پیامبر، فاطمه زهرا سلامالله علیها و تهدید به قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام در صورت بیعت نکردن با ابوبکر، بار دیگر خاطرهی تلخ عصیان بنیاسرائیل از موسی را زنده کرده و مظلومیت هارون را تکرار نمودند. به همین جهت وقتی علی علیه السّلام را بهزور و تهدید برای بیعت با ابوبکر به مسجد بردند، آن بزرگوار خطاب به رسول خدا صلّی الله علیه و آله همان کلامِ هارون را عرضه داشت: «فَنَادَى عَلِيٌّ ع قَبْلَ أَنْ يُبَايِعَ وَ الْحَبْلُ فِي عُنُقِهِ: يَا ابْنَ أُمَّ إِنَ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي». پس علی علیه السّلام پیش از آن که بیعت کند در حالی که ریسمان به گردن داشت صدا زد: ای پسر مادرم! اين گروه مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند.[15]
نتیجهی نافرمانی از خدا و رسول و تکبّر در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام و پس از آن بزرگوار، اولاد معصوم و طاهرش، آن شد که تاکنون 1400 سال است که اسلام در آتش اختلاف و تفرقه میسوزد و مسلمین شوکت و هیبت خود را ازدستدادهاند، همانطور که قرآن نسبت به این موضوع هشدار داده و فرموده بود: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ». و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.[16] حاصل این دنیاطلبی و تکبّرورزی، سلطهی فاسقان و ظالمانی چون استعمار جهانی بر بیشتر کشورهای اسلامی شد و بدینوسیله هرزگریها و بیبندوباریهای جهان غرب، به نام فرهنگ و ترقّی پای خود را به جوامع مسلمین بازنمود.
4-تکبّر در برابر سایر مردم: و گاه تكبّر در مقابل بندگان خداست. به این شکل كه خود را بزرگ ببيند و آنان را كوچك بشمارد. اینگونه تكبّر اگرچه در بدى و زشتى از سه قسم قبل کمتر است، لكن از اين جهت كه به مخالفت با خداى سبحان منجر میشود، از مُهلكات بزرگ به شمار میآید، زيرا انسان متكبّر وقتى حقّ را از كسى میشنود از قبول آن خودداری میکند و با انكار خود نفرت و اكراه نشان میدهد. و نيز از اين جهت كه عزّت و عظمت و برترى مختصّ ذات خداوند علىّ أعلى است، پس هر بندهای كه تكبّر نمايد، در صفتى از صفات الهی با خداوند ستيزه كرده است، و لذا امام صادق علیه السّلام میفرمایند: «الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالًا/ كبريا روپوش خداوند است (کنایه از آن که تنها زیبندهی خداست)، و هر كس با خداوند در اين پوشش منازعه كند، خدای تعالی جز سرکوب شدن و کوچک گردیدن بر او نیفزاید.[17]».[18]
به دولت کسانی سر افراختند/ که تاج تکبّر بینداختند
خودآزمایی
1-اقسام تکبّر را نام برید؟
2-تکبر در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام را توضیح دهید؟
پینوشتها:
[1] سوره انعام/ آیه 53.
[2] سوره مؤمنون/ آیه 47.
[3] سوره ابراهیم/ آیه 10.
[4] سوره مؤمنون/ آیه 34.
[5] سوره فرقان/ آیه 21 (ترجمه مکارم).
[6] سوره شعراء/ آیه 12 و 13 (ترجمه مکارم).
[7] سوره مریم/ آیه 53 (ترجمه مکارم).
[8] سوره فرقان/ آیه 35 (ترجمه مکارم).
[9] سوره یونس/ آیه 75 (ترجمه مکارم).
[10] سوره اعراف/ آیه 142 (ترجمه مکارم).
[11] سوره طه/ آیه 90 و 91 (ترجمه مکارم).
[12] سوره اعراف/ آیه 150 (ترجمه مکارم).
[13] سوره نساء/ آیه 59 (ترجمه مکارم).
[14] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج 2 ص 569 (ترجمه: اسرار آل محمّد «ص» ص 207) .
[15] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج 2 ص 593.
[16] سوره انفال/ آیه 46 (ترجمه مکارم).
[17] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 309.
[18] برگرفته از: علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات) ج 2 ص 425 تا 427.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده